بازنویسی

گونترگراس نویسنده، شاعر وگرافیست آلمانی که در سال 1999 موفق به دریافت جایزه ی نوبل ادبیات شد در خصوص بازنویسی آثارش می گوید :

  • در هیچ یک از کتابهایم کمتر از سه پیشنویس نداشته ام. اولین پیشنویس را خیلی تند و سریع می نویسم. اشکالی هم اگر بود، باشد.
 پیشنویس دوم معمولا خیلی طولانی، کامل و پر از جزئیات است. همه اشکالات پیشنویس اول بر طرف شده اند. اما این دومی کمی خشک است .
در پیشنویس سوم، سعی می کنم آن حال و هوای خودانگیختگی پیشنویس اول را بازیابم. البته اساس پیشنویس دوم را هم حفظ می کنم.
( به نقل از کتاب  هنر نویسندگی. به کوشش  و ترجمه مجید روشنگر. نشر مروارید.)

  • ناگفته پیداست که چرا گراس این مراحل را طی می کرده است:
  • – در پیش نویس اول، ذهن را رها می کند تا ایده شکل گرفته با همان رویش اولیه بدون هیچ دستکاری بر کاغذ جاری شود.
  •  
  • شبیه آنچه در گام اول نویسندگی گفتم و عنوان کردم، مهم نوشتن است.
  • اول باید هر آنچه به ذهن می آید در قالب یادداشت، بنویسیم.
  • بگذار ذهن، نوزاد متولد شده اش( ایده) را همانگونه که هست در گهواره کاغذ بگذارد.
  •  

    • ذهن را نباید ترساند. بگذارید در پیشنویس اول هر چه دل تنگش می خواهد بگوید.

    • گراس در پیشنویس دوم بیرحمانه و بدون گذشت، نهال پیشنویس اول را هرس می کند
        • تا اشکال ها را برطرف سازد.
        •  
        • در این قسمت نویسنده  باید جمله های غیر ضروری را حذف کند حتی اگر زیبا نوشته شده باشند. 
        • هر چند اینکار برای نویسنده سخت باشد اما نباید از آن اجتناب کند. 
        • وگرنه نوشته اش برای مخاطب  طولانی و خسته کننده جلوه می کند.
        •  
        • به عبارت دیگر نویسنده نباید دانش مخاطب را دست کم بگیرد و به اصطلاح توضیح واضحات دهد.

      • دقت در بکارگیری علایم نگارشی و رفع اشکالات املایی نیز در همین مرحله باید انجام گیرد.
      •  
      •  در پیشنویس سوم به قول گراس باید دوباره با رعایت ویرایش دوم، متن را به احساسات برآمده از ذهن در پیشنویس اول، آراست.
      • یعنی تلاش کرد ضمن رعایت اصول نگارشی،لطافت اولیه برخاسته از ذهن به متن بازگردد.
  •  

  •  

اندیشیدن




محمود دولت آبادی نویسنده‌ی رمان کم‌نظیر کلیدر که در نوع خود شاهکاری به تمام معناست، در یک از آثار خود به نام " نون نوشتن" می‌گوید:



" بند زبان را ببندیم و بال اندیشه را بگشاییم.
نویسنده نباید فقط در بند گفتن باشد برای گفتن همیشه وقت هست اما برای اندیشیدن ممکن است دیر بشود.
چرا یک نویسنده نباید مغز خود را برای اندیشیدن و برای تخیل تربیت کند."



ناگفته پیداست که استاد دولت آبادی به خوبی و ایجاز به اهمیت اندیشیدن در تقویت نوشتن اشاره کرده است.

اندیشیدن را چگونه در خود تقویت کنیم؟

۱_ بکارگیری درست حواس پنجگانه

ذهنت وقتی غلغلک می‌شود و به اندیشیدن وادار می‌گردد که بلد باشی از حواس پنجگانه‌ات بخوبی کار بکشی.



دقیق دیدن
خوب گوش دادن
بی‌شتاب چشیدن
با احساس بوییدن
و نوازشگرانه لمس کردن



اینها ذهن نویسنده را غلغلک می‌دهد تا به فکر فرو رود و از کنار پدید‌ه‌ها به سادگی عبور نکند.‌



به عنوان مثال ببینید سهراب سپهری چه دقیق به اطراف خود نگاه می‌کند.



آنچه را که ما ساده و عادی تلقی می‌کنیم برای او معجزه است. شگفت زده می شود و پیرامون آن می اندیشد.



"من صدای پر بلدرچین را، می‌شناسم
رنگ‌های شکم هوبره را، اثر پای بز کوهی را
خوب می‌دانم ریواس کجا می‌روید
سار کی می‌آید، کبک کی می‌خواند، باز کی می‌میرد..."



بله این سبک از دیدن و شنیدن است که سهراب را به اندیشیدن می‌کشاند.
اندیشه‌ای که از پس آن شعر ماندگار " صدای پای آب" را می‌آفریند.



نویسنده‌ای که به درستی از حواس پنجگانه‌اش بهره می‌برد، حس ششم در او بیدار می‌شود و ایده‌های ناب و بکر برای نوشتن پیدا می‌کند.



۲.خواندن کتابهای اندیشه ساز



کتاب خواندن دو قلوی جداناشدنی نوشتن است. این دوقلوهای افسانه همیشه با هم هستند. هریک تو را به سوی دیگری می کشاند.

گفتم کتابهای اندیشه ساز.



بله کتاب خواندن خوب است اما اینکه چه کتابی بخوانی و چگونه بخوانی نیز مهم است .



خواندن کتابهایی که اندیشه سازند، راه دیگری‌ست که ذهن نویسنده را با افکار مختلف آشنا می‌کند و  او را به تفکر وامی دارد.
 
  •  
  • رضا شاه پسند